معنی کون دکتن - جستجوی لغت در جدول جو
کون دکتن
ماندگار شدن، نشستن
ادامه...
ماندگار شدن، نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کون دادن
(رَ نُ / نِ / نَ کَ دَ)
مفعول بودن. امرد بودن. (فرهنگ فارسی معین). راضی به عمل بد شدن. برای مفعول واقعشدن آماده بودن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
ادامه...
مفعول بودن. امرد بودن. (فرهنگ فارسی معین). راضی به عمل بد شدن. برای مفعول واقعشدن آماده بودن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
بن دکتن
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
ادامه...
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی
کل دکتن
از کار افتادن، کم شدن میل جنسی، مبارزه بین دو گوسفند نر
ادامه...
از کار افتادن، کم شدن میل جنسی، مبارزه بین دو گوسفند نر
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دکتن
برخورد کردن، دعوا کردن
ادامه...
برخورد کردن، دعوا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کد دکتن
دشمن شدن، یا کسی در پیچدن
ادامه...
دشمن شدن، یا کسی در پیچدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کر دکتن
از کوه پایین افتادن
ادامه...
از کوه پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
سو دکتن
برق افتادن، تمییز شدن، آشکار شدن، آشکار شدن
ادامه...
برق افتادن، تمییز شدن، آشکار شدن، آشکار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو دکتن
دویدن، به دو افتادن، آغاز به دویدن کردن
ادامه...
دویدن، به دو افتادن، آغاز به دویدن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو دکتن
پررو شدن، وقیح شدن
ادامه...
پررو شدن، وقیح شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چو دکتن
شایع شدن
ادامه...
شایع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن دکتن
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
ادامه...
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لوچ دکتن
گره افتادن نخ
ادامه...
گره افتادن نخ
فرهنگ گویش مازندرانی
کین دکتن
جاخوش کردن
ادامه...
جاخوش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کین دکته
ماندگار شده
ادامه...
ماندگار شده
فرهنگ گویش مازندرانی
کره دکتن
پافشاری کردن، اصرار نمودن
ادامه...
پافشاری کردن، اصرار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
کار دکتن
پیش آمد، اتفاق افتاده افتادن، به وقوع افتادن، به وقوع
ادامه...
پیش آمد، اتفاق افتاده افتادن، به وقوع افتادن، به وقوع
فرهنگ گویش مازندرانی
روز دکتن
روز شدن
ادامه...
روز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رخن دکتن
اسهالی شدن
ادامه...
اسهالی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خونش دکتن
لرزیدن
ادامه...
لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوان دکتن
به کار تازه عادت نداشتن، بسیار خسته شدن
ادامه...
به کار تازه عادت نداشتن، بسیار خسته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوک دکتن
اخم کردن، دولا شدن، در حالت نشسته دولا شدن، چهار دست و پا
ادامه...
اخم کردن، دولا شدن، در حالت نشسته دولا شدن، چهار دست و پا
فرهنگ گویش مازندرانی
کن دکتن
از صخره ی بلند افتادن
ادامه...
از صخره ی بلند افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ول دکتن
کج افتادن
ادامه...
کج افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی